جوابای ارشد اومد ، زود و تند نیومدم بگم براتون که چی بهم گذشت و چقدر استرس و بی خوابی و پرخوری کردم!  میتونم به یقین بگم وزنم  حتمن مرز 57 عزیزم رو ترک کرده!! (فوبیای چاق شدن دارم و مطمئنم تنها کسی که میتونه درستش کنه شریک سالهای دورمه که هر چی میخوره چاق نمیشه و ترس منو از چاقی از بین میبره :))

کلافه و بی حوصله شده بودم دو سه روز قبل نتایج ، خوابای بد و عجیب میدیدم ، تو دلم خالی میشد و اصلن خودم نبودم، هیچ کنترلی رو خودم نداشتم و اونقدر تو فکر غرق بودم که تو خونه دیالوگام از دومتری اندی شده بود نیم وجب!(کاملن متوجه شدین که خیلی حرافم هستم:))

وقتایی که عصبی و کلافم شیرینی میخورم این در حالی که من کندترین ادم جهان تو خوردن شیرینیم و اصلن شیرینی رو نمیفهمم و بیشتر عجیب میشه وقتی من هوس بستنی میکنم چیزی که اصلن دوست ندارم!! ( نگم که تا الانم دندونام از سردی بستنی درد میکنن) 

هشت شهریورِ قند و عسلم ،روز تولدم بود که من تو راه تبریز بودم که برم برای تسویه حساب سه روز فقط سه دونه انگور و یه لیوان چای ،یه گلابی ،یه تیکه کیک خوردم و در حال مردن بودم!  ولی نگم براتون که تو راه برگشت تو اتوبوس رو یه پسری کراش زدم هنوزم عذاب وجدان رهام نمیکنه ،بیچاره تو تهران پارس که پیاده شدیم برای استراحت رفت نشست جلوی من و حلقه تو دستشو هی تکون میداد که " دخترهٔ دیوانه من زن دارم:)))" میخواستم بپرم جلوش بگم برادر فقط از چهره بانمکت خوشم اومد وگرنه هیچ قصد شومی ندارم :))باور کن ( با تشدید خوانده شود) 

خسته شدید ؟ یا بازم بگم ؟ 

بله، بنده دانشجوی کارشناسی ارشد رشته علم سنجی دانشگاه تهران شدم ،و تمام.