"اون دردِ حرکات آخره که باعث میشه عضلات قوی، محکم و به اصطلاح ساخته بشن!  آدمایی که اینو میدونن از بالا آوردن و غش کردن وسط تمرین بدشون نمیاد، چندششون نمیشه" .اینا همه حرفی بود که آرنولد شوارتزنگر  گفته. 

مثل همون درد ناشی از تغییریه که عطیه عطارزاده تو کتابش گفته " تغییر کش آمدن جهان است و با مقدار متنابهی درد همراه است، گیاهان وقت تغییر درد میکشند فرقی نمیکند چه زنده باشند چه مرده، یا حتی وقتی میوه ای دارد در سرکه تخمیر و تجزیه میشود ،در شیشه را که بردارید بوی این درد کشیدن را به خوبی میشنوید کمی تند، تلخ و البته گس! "

چیزی شبیه به اینکه درد و غم و فشار تمامی ندارد و هر روز و هر لحظه تو در محاصرش هستی فقط باید همراه و موازی با اون آرووم و بدون ترس، ادامه بدی، ادامه بدی و ادامه بدی 

راستش در تمام عمر بیست و اندی سالم همیشه حرف از تغییر زدم و تابحال نه تنها حالم بهم نخورده که هر روز بیشتر از دیروز بهش وابسته میشم ، فکر میکنم و نقشه جدید میکشم 

راستش من هم هر روز شکست میخورم، و هر لحظه ناامید میشم. 

ولی هر روز تمرین میکنم ، الهام میگیرم و هر روز بخودم نشون میدم که من واقعا یه آدم معمولی اما قوی ام!  زنده گیه من اینه و راهم هم همینه  نه کج نه خیلی راست درست تو مسیرم ،راستش اشتباه زیاد کردم،اما درس شد که بفهمم من یه آدم معمولی ام اما قوی، من یه معمولی ام به سبک خودم ، بی حرف پیش و پس! دنبال هیجان نیستم و این رو با اطمینان از شناخت روحم میگم، چون  بازیگوش نیست و بازیگوشی حالش رو جا نمیاره!!

من هر روز خودم رو میشناسم و میدونم هیچ وقت دیر نیست ، من هر روز به حرفای روز قبلم فکر میکنم و میبینم پر از غلطم و اشتباه! پر از اشتباه! 

و باز هم تمرین میکنم. این قاعدهٔ زندگیه پس من یاد گرفتم که باید هر روز یاد بگیرم!!