دیشب کلی باهاش گپ زدم تا ساعتای چهار صبح ! تهش گفتم نظرت چیه؟ گفت زهرا حالت خراب بود فقط واسه اینکه حالتُ خوب کنم  گفتم وگرنه من کجا و اون کجا، گفتم یکم بگیم بخندیم .

امروز پیام داد زهرا به نظرت اعتماد کنم بهش ، ته دلم گفتم دیدی دلت لرزیده حالیت نیست؟!دیدی شدی شبیه " از حال چه میجوئی و از قال چه پرسی؟

مستیم و خرابیم و ندانیم چه حال است ! "

گفت یادته استاد روان شناسیمون چی میگفت؟ میگفت از هزار تا یکی پیدا میشه که با احساس باشه گفت فکر کنم این همون شکلیه

بهش گفتم ببین فقط یه جمله میگم بقیه داستان با خودت دختر، نترسُ محکم قدم بردار این فرصتُ به اون نمیدی به خودت میدی همین خودِ خودت که داری میگی"به نظرت بهش اعتماد کنم؟"