+ صدبار عَر زدم این قهوه لعنتی رو که خوردی بزار تو سینک

-[ زیرلب ] عَر زدی 

+چی میگی با خودت؟

- میگم عَر زدی ، صد دَفِه فقط عَر زدی مثل آدم یکم شخصیت به خرج بده ،حرف بزن عزیزم

+ حالا بردار ببر که مورچه جمع میشه توش

- موندم چرا تو رو گرفتم ، آخه لامروت  نمیبینی زمستون تو راهِ؟

+ چه رَرَرَبطی داره آخه لعنتی ؟

- مورچه ها باید قهوه بخورن و تا صبح یه نفس مشغول جمع کردن توشه بشن برن پیشواز سرما حالا بازم بگو چه ربطی داره

+ میدونم، میدونم؛ آخر جوون مرگ میشم از دستِ تو

- اون موهاتم جمع کن؛شب کابوس میبینم با این قیافت 

+اِهِم اِهِم ؛ زلف مشکینِ من یک عمر تامل دارد، نتوان سرسری از معنی پیچیده گذشت!

- بله متوجه شدم لِیدی صائبِ تبریزی!


* عنوان از :سیامک عباسی