- © زهـــــرا خســـروی
- ۷ نظر
یه کنارایستاده بودم و کتابتو محکم چسبیده بودم ،همه باهات سلفی میگرفتن و ذوق میکردنُ میخندیدن. من همون دور بازم نگات میکردم؛ میدونی چرا؟ میترسیدم میترسیدم که یه وقت این شکلی دیدنت دیگه نصیبم نشه ، این طوری شد یه دل سیر نگات کردم تو ذهنم به سجاد افشاریانی ثبت کرده بودم تافت زدم که نه تکون بخوره نه پیر بشه.
میدونی آقای افشاریان چند بار جمله ای که اول کتابت نوشتی رو خوندم؟ چندبار اون جایی که امضا کردی و نوشتی " با تو ام، سجاد افشاریان" رو تکرار کردم؟ و چقدر خواستم که عینِ تو بشم؟
برای زهرای جان دلم، تا تمامِ آرزوهایش شکوفه دهد .
کتابِ " من پیش از تو " را نخواندم و ترجیح دادم فیلمش را ببینم تقریبا یک سال پیش. املی کلارکِ توانا و سم کلافلینِ معرکه ام. همهٔ بی نقص و البته زیبا . چرا ترجیح میدهم؟
بنظرم خواندن رمانِ عاشقانه نمی ارزد این نظر البته کاملا شخصی است ، به قول اشکان خطیبی یک خُرده ضد فرهنگ(conterculture) شخصی!البته که برایم مهم است رمانِ عاشقانه باشد یا آشقانه!!چون اغلب خیلی ها تمایل به خواندنش دارند و من ترجیح میدهم زودتر نتیجه را ببینم، دیالوگ ها را حفظ کنم ، اگر خیلی حسابی بودند توی روزمرگی ها یادداشتش میکنم ووو
امروز برای سومین بار شاید پای این فیلم نشستم تا دوباره صورت املی کلارک حالم را خوب کند، پشتکارش و خوشحالیش. شکست خوردنش و دوباره و دوباره با انرژی بودن و بلند شدنش و اما وقتی "ویل" در نامه اش بعد از مرگ خودخواسته به "لوئیزا" توصیه هایش را کرده بود و من فقط منتظر شنیدن دوباره آن دیالوگ بودم با صدای خواستنی ویل چشم هایم را ببندم و انگار کلارک خودم باشم!
"Live boldly, Clark. Push yourself. Don't settle"
و این یه دیالوگ کافی بود تا بگم نه تنها made my day بلکه ویلِ عزیز you made all of my days!
با آهنگ شال عاشقش شدم، دنیام شده بود که تو هوای گرم خردادُ مدرسه تو راه برگشت همه راه کاوه رو گوش بدم
صداشو زیاد میکردم و با دستام آروم با ریتم بشکن میزدم! اون میخوند:
شال آن شال سرخ تو ، موج موج موی تو
موهامو زیرِ مقنعه تو اون هوای گرم با انگشت اشارم پیچ و تاب میدادم
نرم ترین حادثه، چه زیباست دورِ رویِ تو!
تا جون داشتم (ر) نرم ترین رو با کاوه کِش میدادم. انگار برای تلفظ هر کلمه یه انرژیِ بزرگی رو پرتاب میکرد سمتِ آدم.
کاوه آفاق همیشه برای من یه حرفه ایِ درجه یک بوده.اون شب که داشت میخوند تمامِ مدت دقیق، حرکت به حرکتِ دستاش، اون ابروهایی که غریب بودن و حال ندار رو با یه دست زیرِ چونه نگاه میکردم و ناراحت بودم از اینکه یه روز بفهمیم کاوه آفاق یه نابغه بوده که کشف نشده ! ناراحت بودم که این استعداد استثناییِ عجیب چرا شناخته شده نیست.