قلبم واسه این کتاب میره ، جونم براش میره ، میدونم هر چقدر که آدمیزاد بره جلوتر اونقدر ذهنش سیال و روونه که تفکراتش مثل آبِ رودخونه تغییر میکنه ولی من میخوام یه اعتراف کنم ، یه اعتراف که محکم پاش وایسم ، اینکه به جرات میتونم بگم بدون شعار و تعارف با خودم بدون اَدا اطوار  اینقدر ذهنم رو تحت الشعاع قرار داد که هروز بهش فکر میکنم  و تو ذهنم نکاتش رو حمل میکنم با احتیاط ! دلم نمیخود صدمه ای بهش برسه چون انگار بعد بیست و دو سال یه معلم پیدا کردم که عاشقش شدم !!که میپرستمش که میتونم به جرات و با اعتقاد قلب بگم زنده گیمو داره عوض میکنه .تفکراتمو داره از ریشه میزنه . بدون شعار میگم بدون اغراق میگم باعث شد تمرکزم رو بیشتر کنم و هر روز یه قسمتی ازش  رو وارد متن ِ زنده گیم کنم. شجاعت تغییر چیزیه که من از "تارا " یاد گرفتم و عملی کردنش بدون سروصدا در سکوت و با خنده های همیشگیِ پرمعنا از "آتش بدون دود "، تکرار کردنش رو از "سوگند" اونجایی که میخونه "برنده اونه که‌ میتونه خون سرد و آروم بجنگه" .یا اون تیکه محشرش که میگه "هر یه ترس رو صد بار بکش"

 

ممنونم که به من فهموندی من اون چیزی نیستم که دارم نشون میدم و خودِ حقیقیِ پنهانی دارم که هنوز راه کشف کردنش رو باید یادبگیریم . و هزاران بار ممنونم باز هم از انسانی که این کتاب رو بهم معرفی کرد شاید تمام قصه همین بوده . و چه خوش شاملو برای آمان جان سرود :

دختران دشت ! دختران انتظار ! دختران امید تنگ در دشت های بی کران 

کمی متن خوانی کنیم از کتاب:

 

+آدمیزاد تا وقتی کاری نکرده اشتباه هم نمی کند؛ عقیم بچه معیوب به دنیا نمی آورد، مرده سنگ نمی پراند تا سری را بی جهت بشکند و کسی که ساز زدن بلد نیست خارج نمی زند.

 

+وقتی برای بدست آوردن چیزی باید آن را تکدی کنی، همین مسئله نشان می دهد که آن چیز بسیار بی ارزش و بی مصرف است.

 

+عجب دنیایی دارید شما و دنیای آدم هایی مثل من ، در برابر دنیای شما چه قدر حقیر است واقعا !

 

+باید بگذرد تا انسان حس کند که گذشتنی بوده است و دفع شدنی

 

..  برای تو دی ماه عزیز که خالی نمونی.