دارم به درخت انگور کنار پنجرم که برگای سبزش کم کم دارن قد میکشن نگاه میکنم ، یه نور بی حال افتاده وسط اتاقم، صدای شعله های بخاری دیواریم سکوت رو میشکنه،صدای گنجشک های کوچولوی وروجک ریز ریز و آهسته میاد،
دلم میخواست دیوارای اتاقم رنگ داشتن یا حداقل یه کاغذدیواریه راه راه سبز خزه ایه کرم سیر!یه میز چوبی سفید،و احتمالا  دلم یه پرده پفکی به رنگ سفید بنفشه و نیلی محو میخواست . یه گرامافون رومیزی مثلن با چوب راش از اونا که تو پارکینگ پروانه بودن، چرا پارکینگ پروانه؟ کلکسیون خاطرست ، فکر کن با اون گرامافون یه زن و شوهر  دهه سی چهل وسط یه حال کوچیک بعد سال نو میرقصیدن!
دلم میخواست پنجره ها جاشون شیشه های قدی بود ،تو طبقه هفتم یه ساختمون هشت طبقه، یه صندلی راک مبلی سربی تیره با یه کوسن طرح ترمه پهلوش، یه کتاب از اینا که اخرش خوب تموم میشه
دلم میخواست تو هوا بوی  Valentina Assoluto بیاد، یه دامن چهل تیکه با یه تاپ بهاری شرابی روشن تنم بود ، یه گربه داشتم که اسمش وانیل بود ،موهام اونقدر بلند شده بود که دورم بازشون کرده بودم و وانیل  با پنجولاش باهاشون بازی کنه.
 خبری از جنگ نبود ، از بیماری، از بچه ی چشم گریون، از ماشینای تک سرنشین، از خونه های بی عشق، از دلآی ناآروم.
دلم میخواست زندگی چموش رو تو اون سال ها رام کرده باشم و رفیق کنار هم عمر بگذرونیم.
عیده مهم نیست هیچکدوم از اینا،داشتن ،نداشتن یا حتی فقط خیال کردن، همه جوره قشنگه،همه جورش میدونی یه جور مزه میده من کنار پنجره اتاقمم ارومم، و فقط میخوام هیچ موجی پرتم نکنه از زندگی بیرون. دلم میخواد بیشتر یاد بگیرم و بهتر و شفاف تر زندگی کنم. میدونی گاهی خیال کردن قشنگه،جذابه، گاهی لازمه ی زندگیه، ولی یادمون نره واقعیت رو فراموش کنیم ، زندگی واقعی رو یادمون بره، عزیزانمون رو فراموش کنیم، داستان همین بغل گوشمونه، قشنگی داشتن خانواده ست ، زندگی واقعی همینه.
خیال کنید، عشق کنید،صفا کنید، سال نوتون هم مبارک باشه.