- © زهـــــرا خســـروی
گفت بزرگترین قدرتت چیه ؟
گفتم غیب شدن !
گفت جدی باش
گفتم هیچ وقت به اندازه الان جدی نبودم ، من بلدم از زندگی دوست و آشنا غیب شم، و همه چیز برام سیاه و سفید شه ، کمرنگ شه و یادم بره و تجربه بارها نشون داده این بزرگترین قدرت و اکت من تو زندگیمه
گفت منو یاد شهرزاد انداختی اونجا که صاف وایستاد و به قباد گفت
من بهت دروغ نمیگم قباد، خاطره ها که نمی میرن، می میرن؟ این اتاق تاریک ذهن، آزادترین جای جهانه، همه چی از توش میاد و میره، فکر رنگ خیال خاطره. مهم اینه که چیو نگه می داری چیو می ریزی دور. من اینو یاد گرفتم قباد.
گفتم حالا که فهمیدی پس مراقب باش ، من یاد دارم چی رو بریزم دور چیو نگه دارم.
گفت نمیترسی ؟ نمیترسی یه روز بیاد که هیچ خاطره ای نداشته باشی ، هیچ بویی تو رو یاد هیچی نندازه، هیچ تصویری پرتت نکنه تو گذشته
گفتم پس معلومه هنوز بزرگ نشدی ، هر روزت رو زندگی نکردی ! هنوز نمیدونی عقیم بچه معیوب دنیا نمیاره
گفتم هنوز خیلی فاصله مونده تا بفهمی زندگی تکرار مکررات مُرده نیست