بلاخره قسمت شد پادکست هلی تاک رو گوش بدم ،این قسمتی که گوش دادم خود منم انگار.

بهرحال این روزها راضی (ترم) و همه چی آسونه و نرم میگذره؛ اعتقاد دارم هر چیز مسمومی رو از زندگیم جدا کردم و خیال آسوده تری دارم برای ادامه دادن ، انرژی زیادی میخواد ، انتخاب های درست رو میگم ولی یاد گرفتم بی رودربایستی از هر چیزی که مال دنیای من نیست، شبیه من نیست ،  دوری کنم. بی حرف بزارمش کنار و با لبخند و به دید تجربه از کنارش بگذرم.

امسال لیلی  سبزه نارنج گذاشته و من دزدیدم آوردم تو اتاقم روی میز کنار گلدونی که رفیق جان بهم داد گذاشتم. لبخند میشم از دیدنش ، کنارش  سکوت شیرینِ اتاقم فقط با صدای شعله های بخاری بهم میخوره و من برای هزارمین دفعه خیره میشم به صفحه دوبعدی لپ تاپم. 

یه لیست بلند بالا نوشتم از کارای عقب افتادم و (برآنم!)  که همتی کنم و از این حالت موشن و فعال نمایی به اکشن تغییر موضع بدم. به خودم قول دادم تا سه روز نهایتا آینده هفتصد تا دیتا رو تا سطح اپن اکسیال گراندد تئوری برسونم ولی با این سرعت یکم بعید بنظر میرسه.  

چپتر یک پایگاه داده هنوز تموم نشده و بدشانسی اینجاست که دفتر نت برداریامو تهران جا گذاشتم! کلاس پایتون لنگ درهوا موند و من فهمیدم هیچ درکی هنوز رو تحلیل مسئله ندارم ، استادمون یه پسر جوون ،تقریبا بااستعداد خوش برخورد و متقلبه :)) ( پایان نامش همش کپی بوده از اون لحاظ عرض میکنم)  آخر جلسه سوم فهمید زیاد سر درنمیارم و گفت مشکلت اینه که نمیتونی ریاضی وار فکر و تحلیل کنی! قرار شد یه جلسه باهاش رو کاغذ مسئله حل کنیم که من فکرم ریاضی طور بشه که اونم قسمت نشد. 

قراره خیلی کآرا کنم که به خنده میوفتم از حجم عجیبی که ساختم ازشون! مثلا یکیش همین زبان خوندن کوفتیه، مقاله خوندن از مدیا ، پادکست با کست باکس ، ورزش کردن و بلاه بلاه  بلاه 

روزای کرونا! قطعا برای فرزند سالهای بعدم از " عشق سالهای کرونا :))" تعریف میکنم.  میگم که روزایی بود که با همه عشق و جوانی دنبال زندگی و کار و آرامش بودیم ولی هیچی رو هیچی بند نبود.  دنیا و آدماش خاکستری و خودخواه بودن.  بهش میگم دخترم یادت باشه همیشه برای همه چیز وقت هست و همیشه برای تو یه جایگاه!  پس خونسرد باش و آروم و حواست نه فقط به خودت به محبت و مدارا با آدمای خوب زندگیت باشه. براشون وقت بزار و هیچ وقت نگو " الان نمیتونم "!شاید لحظه ی بعدی وجود نداشته باشه.

 

* این هم برای اسفند ؛ نوشتن این روزا ازم انرژی میگیره ولی همه قصه هام گیره شدن تو ذهنم ، همه اتفاقای گذرا پرت شدن بیرون و تمیز و روبراه آماده سال پیش روام، امیدوارم این سال ،سالی باشه با اشتباهات کمتر ، انتخاب های عاقلانه تر! دورهمی های باکیفیت تر و صدای خنده های بیشتر!