بعد کارام رفتم سمت میوه و تره بار ، از غرفه سبزیجات که دراومدم به سمت غرفه میوه و کماکان که هندزفری تو گوشم بود متوجه هم قدم شدن شخصی شدم کنارم. صدا زد 

+ خانوم، ببخشید خانوم 

هندزفری رو دراوردم و چیزی نگفتم که یعنی بگو کارتو هزارتا کار دارم 

+ اِ ببخشید من ازتون خوشم اومده میخواستم اگر امکانش هست باهم اشنا بشیم 

من؟ دقیقن دونقطه خط با اون قرمزی چشام که کاملن حسش میکردم ، تو این موقعیتا نمیفهمم چرا باید ادما از یه فرد رندم تو خیابون خوششون بیاد!  چطوری؟ بعد جوابم بهش فکر میکردم که اگه من پسر بودم عمرن به یه دختر بدون میکاپِ:)) لِه و پنچر و وارفته که از خستگی شونه هاش شُل شده و به زور بسته ها رو حمل میکنه ، حال نداره روبروشو ببینه حتی پیشنهاد آشنایی بدم ، چی  شد؟ خوب من معمولن تو این لحظه ها خیلی ریلکس میگم " با کسی رابطه دارم" یعنی واقعن چاره ای نیست!  دلم میخواد بگم " چته ؟حالت خوشه ؟ تو اصن با چه عقلی اخه... خیلی جمله های دیگه خلاصه.  ناراحت نمیشم فقط درکی ندارم وقتی کسی نمیشناسه منو در حد خیلی حتی ابتدایی و همچین پیشنهادی اونم تو خیابون بده!  راستش اصلن نمیفهمم حتی اگر همچین کاری فهمی توش باشه .

خلاصه که قرار بود چیزای دیگه ای بگم این یکی چون عجیب بودنش  برام بیشتر بود گفتم ثبت بشه