دوم راهنمایی یه معلم هنر داشتیم خیلی یه طورِ عجیبی بود ، جوون ، با استعداد وخیلی یه طوری! 
روز آخری بهمون گفت بچه ها یادتون باشه تو کلِ زندگیتون جمله هاتون رو مثبت تو ذهنتون ترجمه و رو لبتون بیارید، اون موقع خیلی خوب متوجه حرفاش نمیشدم؛ میگم که برای من سیزده ساله زیادی یه طوری بود
حالا میفهمم مثلا الان باید به جای  " قرار نبود موهامو کوتاه کنم" بگم " قرار این بود  موهام بلند بمونن!" 
هنوزم نمیفهمم چرا! ولی مهم اینجاست واقعا قرار نبود این لعنتیا این دفعه کوتاه شن، ناراحتم ولی یاد گرفتم هر اتفاقی شاید همون یه ثانیه آخر تغییر کنه، همون لحظه که قرار بود یه سانت کوتاه بشه ولی بیشتر از نصفش رفت!!