- © زهـــــرا خســـروی
- ۵ نظر
کارت عروسیش همین دیشب رسید دستم انگار اولین بار بود که میخواستم همه چی دروغ باشه ، اولین بار بود که میخواستم خواب باشه و بپرم و بگم « این دیگه چه کابوسی بود!» بعد صدای قیصر میومد« ای یار ای یار،یارِ خوشگل یارِ شیرین عسل من ؛ هیج جا نرو عشقم بمون امشب بغل من»صدای کِل کشیدن و بوقایی که یِسره کردن، صداهایی که به جای همراهی باهاشون برای اولین بار میترسیدم از شنیدن اونا ،همه معادلات بهم ریخته بود،ولی نه! خودم بهش گفته بودم اگه بهتر از من بود قول بده اصلن اسمی از من از ذهنت رَد نشه،قول بده اصلن صدای من ، حسِ من ، نگاهِ من دیگه اذیتت نکنه جوابشو بده بگو ،قول بده بگی اونو میخوای!خودم بهش گفته بودم ، خودم ازش قول گرفته بودم. و اینکه حالا..این چه غلطی بود که کردم ها؟
حالا دوهزاریم جا افتاد، روبرگردوندناش، کم صحبتی هاش ،فاصله گرفتناش، گلوصاف کردناش و «ببخشید باید برم»هاش همش نشونه بود.. امشب صدای خنده هاش قراره یکی دیگه رو مست کنه واینکه حالا..این چه غلطی بود که کردم ها؟