- © زهـــــرا خســـروی
- ۲ نظر
علاقه مند شدم به فیلمای قبل انقلاب لا به لای سرچ و حرص خوردن برای پیدا کردن موضوع پایان نامه ،و استاد راهنمایی که میخواد سال بعد از دانشگاه تهران بره و من از الان غصه م گرفته ! وسطِ این همه سیاهی و کبودی و تباهیِ مملکت تنها چیزی که دلم میخواد دیدن فیلمای قبل از انقلابه.
خیلی وقتها شده دکمه پوز رو میزنم و میگم اجی مجی منو ببر به اون سالا . لاترجی. و انتظار دارم با پیراهن گی گلی ته یه کوچه بن بست باشم اوایل سال 55 ، دیپلم گرفته باشم و روزا تو کافه قهوه ترک بخورم ، کتاب بخونم و سیگار بکشم ! بعد بیوفتیم تو لوبِ بینهایت هی هر روز تا بینهایت تکرار بشه همه چی هر روز عین دیروز باشه ،
تو دفتر بولت ژورنالم یه صفحه درست کردمم اسمشو گذاشتم "memories" ؛ یکم آبان که تموم شد به عنوان دست خطی که ازش یادم بمونه نوشتم :
میترسم ، میترسم آنقدر دیر بشود که جووانیم از دست برود که دارد می رود! نوشتم آبان پارسال 22 ساله ای بودم با هزار امید و آرزو و آبان امسال انگار 50 سالم شده ! نوشتم دلم برای همه مان میسوزد نه فقط دخترها که بگویید این هم یک فمینیست دیگر نه ! دلم برای تک به تک دخترها و پسرهای هم سن و سالم که جوانی شان به میانسالی گذشت میسوزد.
* دلم برای همه تان تنگ شده ؛بنویسید برام که حالتان چطور است :)