- © زهـــــرا خســـروی
- ۰ نظر
بعد از مدت ها گریه کردم، فضا را برایتان بازسازی میکنم ؛ ف داشت روی موهای سین رنگ میگذاشت ، میم بالای تختش دراز کشیده بود، ر هم بالای تختش غرق موبایل ! اسپیکر با صدای بلند یک آهنگ قدیمی خواند که بارها و بارها با آن آهنگ غمگین رقصیده بودم ، بله رقصیده بودم حالا بدون اینکه بفهمم خواننده چه میخواند اشک ریختم ، خیلی ، خیلی یعنی عین ابر بهار گلوله گلوله و پشت سرهم.
آهنگ تمام شد اصلن حواسم به چیزی نبود فقط آخرش فهمیدم با بغض و هق هق به ف گفتم "دوباره بزار بخونه "
کسی چیزی نگفت ، آهنگ دوباره خواند و من بازهم به کلماتش فکر نمیکردم من محو ریتم آهنگ بودم، ریتمی که تسکینم میداد ، به دیوارِ سبزِ کمرنگ اتاق خیره شده بودم سبز کمرنگی که آرامم میکرد ، محو دست هایم بودم که این بار موقع گریه کردن نمیلرزیدند.
* هفته کتاب به همه کتاب(دارها)، (خون ها) تبریک میگم :)