۱۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

سَنَد خورده بودی یک زمان

  • © زهـــــرا خســـروی

دندان های من کارشان از آب نمک کردن گذشته ؛علاجشان پیش توست ، بیا و یک گاز از لپ هایت بده تا زودتر ضدعفونی شوند!


#حس_محور#مینیمال

میشود باشی و هجرت نکنی؟

  • © زهـــــرا خســـروی
  • ۱ نظر

چقدر شبیه منی، چقدر مغموم! میخواهم صدایت کنم یاغی مغموم میشود؟


#مینیمال


برف میاد رو شهر و کوچه هاش

  • © زهـــــرا خســـروی

صدای برف را میخواهم ، یه عالمه برف و آن پوتین های مشکی کاتر پیلار ، قرچ قرچش شنیدنی است میخزد توی گوش های آدم و یک لبخند پَت و پهن میسازد ، لطفا آن شالِ کُرکِ کشمیریِ جیگری هم باشد و آن پالتوی کوتاهِ مشکی خوش ایست !هندزفری را بگذارم توی گوش هایم و " برف" دایانا را پِلِی کنم از سپاس بروم سمتِ شریعتی از کنار شهر کتاب بگذرم ، کافه های جدید را ببینم و توی صورتِ عابرها لبخند بپاشم، صدای برف را میخواهم.


*عنوان از :دایانا

تمام چراغ ها را خاموش کنید باید نسترن بخورم!

  • © زهـــــرا خســـروی

چای که میخورند از این کله مورچه ای های کنیا ! میدانند من یکی علاقه ای به خوردنش ندارم ، پس لزومی نمیبینند لیوانی بیاورند و حتی تعارفی کنند آخرش میدانند بدون حرف محل را ترک میکنم یا بیشتر توی کوسنِ مبل خودم را جا میدهم و مشغول چیزِ دیگری میشوم!چایِ سیاه از نظرِ من یعنی یک بیهودگیِ داغِ و لرز به تن انداز! که زمستان ها فقط یک لیمو عمانی به آن اضافه میشود و گزینه دو را از بین میبرد و مجبورم محل را ترک کنم،این را میدانند و حتی میدانند بوی لیمو عمانی که شیرجه میزند و روی چایِ سیاه میرقصد از نظر من با بوی کله پاچه تفاوتی نداشته و حتی در مواردی بدتر است! چای فقط چای ترش با مخلوط میوه گل نسترن که عجیب دلبری میکند ، یک ترشیِ ملس!انگار اسمِ نسترن به خودی خود یه قصه میسازد یک حالِ خوب ، چای نسترن را با عسل بخوری که دیگر حرفی نمیماند برای گفتن، مگر بهتر از این هم هست .


چای فقط چایِ سبزِ و سفیدِ هِل دار که با یک چوبِ دارچین هم بزنی و بویش را تا تهِ تهِ نفس بکشی ، به نظرم آدمها را میشود از نوعِ چای هایی که میخورند هم مقایسه کرد از وقتی که برای دَم کردن آن میگذارند تا ریختن توی فنجان یا لیوان از اینکه با شیرینی میخورند یا قند یا مویز یا چه میدانم این شکلات های مسخره با مغز بادام های بوگندو! میشود آدمها را وقتی چای میخورند و میگویند یکی دیگر هم بریز فهمید ، فهمید که نفهمیدند چه شد وگرنه یک لیوان چای کفاف است ، چای را باید با حوصله خورد چرا که چای توانایی این را دارد که در تنهایی بتوانی رویش حساب کنی و قصه های گذشته را ورق بزنی، همدمِ خوش عطری ست ، خیلی.

127 ساعت

  • © زهـــــرا خســـروی


یه دیالوگ داره روزی صدبار باید به خودت بگی" بازنده نباش" البته دیالوگ های جالب دیگه هم داره؛ از اون دست فیلماست که چهار پنج بار دیدمش! میدونید یه استقلال طلبی توش موج میزنه یه تصمیم که صدبار خودمو جاش گذاشتم و گفتم میتونستی این کارو کنی؟؛ جیمز فرانکو همیشه میدرخشه و حالا در نقش آرون رالستون بیش تر.  یه کوهنورد حرفه ای که طبیعت باهاش خوب تا نمیکنه.



سخته توی مرداب گل تنهایی کاشتن
اما مجالی نیس برای غصه خوردن