- © زهـــــرا خســـروی
- ۰ نظر
این روزها به شدت از نوشتن افتاده ام؛ یک نفر بیاید به سرم بزند دختر تو میتوانی لیاقتش را داری..
حِس مزخرف بودن دارم! کجای این جهانم؟
این روزها به شدت از نوشتن افتاده ام؛ یک نفر بیاید به سرم بزند دختر تو میتوانی لیاقتش را داری..
حِس مزخرف بودن دارم! کجای این جهانم؟
کاش میتوانستم بگویم چقدر دوستت داشتم
هنوز هم دلم برای کاپشنِ قرمزت تنگ میشود
ولی میدانی بعضی وقتها هست
من میخواهم
تو نمیخواهی
قسمتم گم و گور میشود
حالا بعداز این سالهای دوری
چقدر امشب دلم برایت تنگ شده
مسخرست نه؟
که من میخواهم
تو نمیخواهی
قسمت هم گم و گور شده
اصلن من را به یاد داری؟
- فکر میکنم ما آدما عینِ برگیم
+ چرا؟
- دقت کردی وقتی باد میاد؟ دیگه هیچ چی فایده نداره از هر طرف که باد فوتش کنه میوفته
+ یعنی فکر میکنی وقتی کار از کار میگذره همه چی..
- آره دقیقا وقتی روحِ نیمه جونت توی رینگ تلو تلو میخوره فرقی نمیکنی کی هولت میده از رینگ بیای بیرون، تو متلاشی شدی خیلی وقته
+ پس چرا آفریده شدیم ، که قربانی یه سری اتفاقاتِ مزخرف بشیم؟
- نه اشتباه نکن ما خودیم هم قاتلیم هم مقتول خودمون ضربه رو میزنیم و خودمون میوفتیم