خیال سرد ، خیالی که گفتی از سوز هواست

  • © زهـــــرا خســـروی
  • ۰ نظر

مثلا اهل بالتیمور بودیم

کنار بندر، آبهای عمیق!

برایم از پرواز مرغ های آبی میگفتی 

یا اولین قوی سیاهی که دیدی

میگفتم عاشقت شدم

میخندیدی میگفتی

بیا بغلم تا سرما نزده به سرت 

ولی سرما نزده بود به سرم !

 

حس_محور

 

 

 

سوال هایی که جوابی ندارند

  • © زهـــــرا خســـروی
  • ۱ نظر

پرسیده بود « اگه یک ساعت قبل از مرگ بهت وقت بدن چیکار میکنی؟؟»

پرسیدم« اگه یک ساعت قبل از تولد بهت وقت بدن تو چیکار میکنی»
گفت: سوال و با سوال جواب نمیدن!
گفتم: پس میشه بشینی کنارم نگات کنم
گفت: جواب نمیدی؟
گفتم : بشینی کنارم 
اگه یه ساعت قبل از مرگ بهم وقت بدن میگم بشینه کنارم نگاش کنم ، تو چی؟
گفت : من چی؟
گفتم : اگه یک ساعت قبل تولد بهت وقت بدن چی کار میکنی؟
گفت : بهشون میگم وقت نمیخوام فقط تند تند ورق بزنید منو میخوام بغلش کنم
 
 
حس_محور
 
 

کشف هایت را کنار کفش هایم جفت کن

  • © زهـــــرا خســـروی
  • ۳ نظر

دو سه بار در رویا بوسیدمش

کنار هم متال گوش می دادیم 

هنوز هم دوستم داشت!

 

حس محور

دیشب غم انگیز بود ولی غم انگیز تمام نشد!

  • © زهـــــرا خســـروی
  • ۸ نظر

هر کسی طرفدار قرص و محکم یه خوانندست،با هر ریتمش اوج میگیره، با هر لحظه ی غمگینش غصه میخوره،اشک میریزه ،تکیه میده به لبه پنجره و چشماشو میبنده و فقط گوش میکنه، شبیه بچه ای که گشنشه و شیر خوردن صدای جیغاشو قطع میکنه هر کسی با یه نفر با صدای یه نفر خیلی آروم میشه ؛ «امیرعباس گلاب» برای من همون یه نفر ،همونی که صداش خیلی خیلی آروم میکنه

شما چطور ؟؟


+موزیک بریم دریا عالی بود خیلی :)

+دیشب اتفاقاتی جالبی افتاد،زنده گی ..رفیق! ممنون از «پل استر» که هر بار با مرور جمله آی که تو یکی از کتاباش نوشته حس آرامش بهم منتقل میشه !« ندانستن اینده نعمت است» 

همیشه چوبشو خوردم

  • © زهـــــرا خســـروی
  • ۵ نظر

یه وقتهایی شده به خودم میگم « عزرائیل دنبالت کرده اینقدر عجولی؟؟»

بیست سالگی تو که داری نزدیک میشی جانا ما رو صبور کن و آروم! 

همیشه به خاطر آشوب دلم ناارومم ،پرتم، خیال میبافم،توهم میزنم! 

سخته توی مرداب گل تنهایی کاشتن
اما مجالی نیس برای غصه خوردن