- © زهـــــرا خســـروی
یک روز میاد که چهل سالمه، تو خونه رو صندلیِ دلخواهم نشستم ،یه عصرِ گرم تو دلِ تیر؛ چشمامو میبندم پرت میشم به اون شبایی که
تو ماشین حامد همایون میخوند " عاشق شدم ررررفت، دیوونتم، بارونی ام، طوفانی ام ،ویروونتم!"
تو با انگشتای مردونت ضرب میگرفتی من تو دلم غش میکردم.
بهتر از این؟ بارون میومد و تهران ما رو تو خودش جا داده بود.