وقتی از دست کسی عصبانی ام و قدرت ش یا حوصله ی بحث کردن را ندارم در قرار ملاقات های بعدیم قبلش چند حبه سیر درست حسابیِ پدر مادر دار میخورم و هِی سعی میکنم به سوژه ی مورد نظر نزدیک تر شده و با دهانِ بازتری باهاش صحبت کنم

از دست استاد تایپ عصبانی بودم  و راستش جرئتش را نداشتم چیزی بگویم پس طبق نقشه سیر را خورده و به کلاس رفتم! نمیدانم سنگ دقیقا از کجا به سرش خورده بود کهآن روز  باهام خوب برخورد می کرد من هم تا میتوانستم فاصله ام را مثلِ این جُزامی ها با او حفظ میکردم و فقط با سر حرفایش را تایید میکردم ؛ استاد پرسید طوری شده خانم فُلانی؟ دستم را گذاشتم روی صورتم و به دندان هایم اشاره کردم و با کمترین اندازه ای که میشد گفتم :"دندان درد دارم استاد"!