حدودا سی و یک یا شایدم سی و سه!یه فرمِ آبیِ رنگ پریده!ساعت ده و سی و سه دقیقه صبحِ جمعه است،هوا خاصِّ نفسِ عمیق کشیدنِ!

یه گاریِ با محتویاتِ نسبتا سنگینِ سیاه رو خالی میکنه رو سکّو،گربهٔ کنار سکّو دَر میره.

با دستِ چپش دستشو میزاره رو معدش!اِسپاسم داشت؟

سرپرستی میاد بیرون،سلام و احوال میکنه،دستش هنوز رو معدشه و کمی خم شده،سلام میده و قبلِ رفتنِ سرپرستی میگه دوشنبه میخواد بره مرخصی

هوا جانانه نفوذ میکنه ..

کامل نفهمیدم ولی سرپرستی بهش گفت یجوری حلِّش میکنم 

نزدیکِ ..بهار و میگم .. دستش هنوز رو معدشه،بیشتر فشار میده،بیشتر خم شده

هوا بشدت بِچسبِ!

نزدیکِ..بهار و میگم

برا همه؟