فروغ بدمستی های عجیبی داره،غرقت میکنه،واژه به واژه،  تند و تند میره  جلو!فروغ  توی این شبای دلتنگی و دوری، توی این منتظر بودن واسه شنیدن صدای مامان،توی جو غریب دم غروب خوابگاه فروغ حتی وقتی هوس میکنی مجموعه سازی بخونی! وقتی هواست میره سمت نفسای آخر آبان! وقتی کلی ذهنت مشغوله،نگرانی،زمان از دست رفتنشو جار نمیزنه! وقتی ماه هفتمین قسمت پازل شو چیده و دلبری میکنه، فروغ بعد دو هفته صبحانه و ناهار و شام و هشت شب خوردن مورفین،مورفین!فروغ و باید بلند بلند خوند عین عین حافظ!