باید مثل خانم هادسون شد،موهایت را چتری بزنی و در اوج شصت سالگی سرخوشانه در آشپزخانه ات نیمرو درست کنی !باید برای جان در اوج مَستیِ مشکوکش از شوهر خلاف کارت بگویی که چقدر دوستش داری ولی نمیدانی الان کدام گوری است و دارد سر ب سر کدام مافیای مواد میگذارد، اصلا مگر میشود موهایت را چتری بزنی و خوشحال نباشی؟ میشود چتری بزنی و هی فرت و فرت حرف نزنی؟

 مو چتری ها آدمهای رنگی و خوشحال و پرحرفیند، آدم هایی اند که ممکن است جایی از زندگیتان گمشان کرده باشید، آدم همیشه باید یک مو چتری در زندگیش داشته باشد تا با او عکس های خوشحال بگیرد ، که با او در هر جمعی بود دلبری کند، که بتواند بگوید چقدر چتری های او حالش را خوب میکند.بشر باید یک دستگاه غیر از طلایاب و نقره یاب و فیروزه یاب اختراع کند یک دستگاه موچتری یاب که خیالت  را تخت کند از بابت اینکه  بعد از  ساعت ها غرق شدن میان فرمول های خسته کننده و محاسبات چند مجهولی یک موچتری هست که حالت را بپرسد که ساعت سه صبح گوشی ات را یکسره کند و تا برنداری وِل کُنَت نباشد!

چتری ها مرا یاد" چتر متر مکعب عشق" میاندازند که با اینکه متفاوت تر از آن هایی اما عاشقشان شوی ، پا به پایشان خوشبختی را لمس کنی، موچتری ها آدمیزاد های پرتوقعی نیستند و این بیشتر از همه حالم را خوب میکند ،یک دورهمی با یک بستی میهن آنقدر خوشحالشان میکند که بی هوا در پارک جیغ میکشند ، و هِی داد نمیزنند حتما شیک شکلاتی باشد و کافه ای و یک پیتزای پپرونی یا چه میدانم سالاد سِزار! موچتری ها را باید عاشق شد، آخر چقدر موچتری ها میتوانند به یک آدم آرام شکل بدهند که با آنها "شهر من بخند" را فریاد بکشی .